شعري سروده شهيد مينااشعاري براي مينا: [ 1 ] [ 2 ] رضا فرمند
مينا
به خاطرهی گرامی شهيد مينا، زن آزاده و ستمستيز افغان
در ايمان کور
چند جانور می گنجد
کاينان
اينسان به طيبِ خاطر
انسان ها را شکار می کنند؟
آه...
اينهمه نادانی
اينهمه تاريکی
در کجای ايمانِ کور پنهان است؟
ايمان کجاست که گور سنگیِ انديشه می شود
و انسان را زنده زنده در خود
دفن می کند؟
***
از گور قرنهای جهلِ سياه
اين مرده ها
به صور نامبارکِ کدامين شيطان برخاستهاند؛
کاينسان هوای هستی را
با واژه های پوسيده
آلوده می کنند؟
***
هيهات
اينان هنوز...!
در خوابِ قبيلهی آرمانیِ خويش اند
و به زور می خواهند
تا عبای مندرسِ باور اِشان را
به روی جهان بکشند!
هيهات
اينان هنوز
شمشيرِ خونی و زنگزدهی منطق اِشان را
در موزه ها نمی بينند
و ايمان اِشان را هنوز
با خشم و نفرت
شليک می کنند؛
و اين حقيقت روشن را
دردا! هنوز در نمی يابند که زمان
ديريست که ايمان را
از شمشير جدا کرده است.
هيهات
اينان هنوز
دميدنِ زن
- اين روی روشن انسان- را،
از کسوفِ بلند و ستمگرانهی تاريخ برنمی تابند؛
و او را هنوز
در پردهی سياه و
در مدارِ تنگ و بستهی ايمانِ خويش می خواهند.
***
در ايمانِ کور
ظلمت چه غلظتی دارد
کاينان هنوز رازِ رودِ زمان را
کز جوهر غرور و دانشِ تو زلال شدهاست؛
و لحظه لحظه هر واژه را
از رسوبِ ايمانِ کور پاک می کند
در نمی يابند.
مينا...!
در ايمانِ اينان
نام تو ممنوع است
فکر تو ممنوع است
عشق تو ناشايا
جسم تو ممنوع است
اينان شکوهِ تو را مينا
در ايمانِ خويش
نياموختهاند.
بازنويسی، ۲۰۰۳
((مادرم زيبا نشد)) مجموعه اشعار رضا فرمند
صفحه ورودي