ضایعه مرگ پژوهشگر آزاده، نویسنده چیره دست و انسان متعهد «داکتر محمود گودرزی» را که در ۴ اپريل ۲۰۰۵ بعد از جدل طولاني با سرطان معده درگذشت، به تمامي آزاديخواهان تسلیت گفته، امیدواریم تا اندوه فقدان چنین آزاده مردی را بتوانیم با تشدید کار و پیکار مان که همیشه آرزوی آن عزیز در خاک خفته بود؛ با شکیبایی گودرزی گونه با سرافرازی تحمل نماییم.
با آنکه شناخت توام با احترام از آقای گودرزی و کارهای تحقیقی ایشان به سالها قبل از امروز بر میگردد، اما آنچه بیشتر از همه طی این چند سال اخیر از برازندگی درخور توجهی داشته، آوردخواهی این فرزانه بود در عرصه رزم و نبرد در تقابل علنی و آشکار علیه «ضحاک زمان» و امپراتوری لگام گسیختهاش. در شرایطیکه به اصطلاح روشنفکران و پیشکسوتان جنبش روشنفکری تاحدودی از چپ و راست متاثر از عربده های گوشخراش و زندانهای مخوف امپراتوری دهشت و ترور جهان یک قطبی امپریالیستی و در راس آن امپریالیزم ایالات متحده امریکا تحت زعامت مستقیم جا خالی میکردند، این «فرزانه» کاوه گونه درفش رزمندگی برافراشته، فرزانگی را با رزمندگی کامل نمود که چه خوب گفته اند: فرزانهایکه رزمنده نباشد نتواندش فرزانه نامید.
«او» برخلاف حرافان پر مدعا که فقدان گربزه مبارزاتی خویش را گناه «آبیل و قابیل» میدانند بدون لحظهای درنگ در کنار نبردش با فاشيستهاي "ولايت فقيه" به حمایت از ملت افغانستان برخاسته بیهراس از غل وزنجیر ضحاک واژدهای مغز خوارش در «گوانتانامو، بگرام، ابوغریب، شبرغان . . .» ازداعیه مبارزه برحق و آزادیخواهانه ملت ما حمایت نمود . «او» طی این سه سال و اندی به علاوه ی آنکه بیشتراز هر غیر افغان دراین راه قلم زد و افشاگری لازم نمود حتا در برخی موارد بیشتر از بسا افغانها تلاش ورزيد تا از سیمای کریه دولت دست نشانده امپریالیزم امریکا «کرزی وشرکایش» پرده بردارد و متحدان "ائتلاف شمالش" را افشا و رسوا نمايد.
«او» ضمن آنکه حیاتش را در ره خدمت برای ایران عزیزش گذاشته بود هیچگاهی در سطح یک شوونیست عظمت طلب و یا یک ناسیونالیست تنگ نظر سقوط ننموده، موازی با یادآوری از درد ورنج خلق ایران نه «ونزویلا» را از قلم انداخت و نه هم افغانستان و ساير کشور هاي دربند را. او به ما آموخت که برای آنکه ایرانی خوب باشیم ویا افغان خوب، نخست از همه باییست انسان خوب بوده درد رنجبران ساير کشورها را درد خود و شادی دیگران را شادی خویش دانیم.
اکنون که به ناگذیر، با همرزمی دلیر و دوست خوبی وداع میکنیم و در مقطع کنونی امکان آن نداریم تا با شلیک تفنگ سوگند مبارزاتی ما را تجدید نماییم، «سلاح گودرزی» را یعنی «قلم گودرزی» را شاهد میگیریم که دراین نبرد از پا نخواهیم نشست و درحد توان علیه امپریالیزم و ارتجاع درهر کجا که باشد به نبرد مان ادامه خواهیم داد.
بخش هايي از اعلاميه "هواداران آزادی و دموکراسی برای افغانستان"
بــه آقای محمـود گـودرزی، بزرگ مردي که به جــاودانگی پیـوست.
پ. رتـبـیـل
تـو مـفهـوم انسـانـی
روان شدگـانِ رهــت،
نمیگـذارنــدم
که از بـرایـت بـریــزم
شُرب شفـاف واژهی فرهیـخــتـه را
در ظــرف شعــرم.
میگـو ینـدم:
«"فرهـیـخـتـه" شدگان؛ قلم به دســتانـنـد،
کـه از بـرای "مـانـدگار" شـدنشـــان در "تـار یــخ"؛
نمـیسـتـیـزنـد بـا "ضــحـاک زمــان"».
* * *
قـدر دانـانــت،
نمی مـانـنـدم
واژهی "نـستـــوه" را
برایـت بـه کـار بـرم
گوینــدم:
«گـودرزی را نبـایـد ستـــود، با واژهی نـستــــوه،
که نابکـاران قـلـم میزنـنـد
از بـرای فـقـهـایـشــان
کـه بعـد از فـتــح بـکـارت اسیـــــران
زمــزمــه میکـنـنـد ورد و اوراد شــان
و آنـگـاه،
نـابـکـاران
"فاتـحـا ن ِ نـستــوه"، مینویـسنـد شــان».
* * *
پاسـدارانـت هـــم،
اجـازت نـمـیدهـنـدم
کـه در بـلــور واژهی ستــرگ،
بـازتـابـت دهـــم:
«ستـــرگ را،
بـه کوچـکـانی "ستـرگ" شــده، میدهـنـد بـه نـام،
کـه مـردمـان را
بـه ا قـتـداء، از "ستــرگ" شـــدگـان
بـه نمـازِ درجـا زدگـی بکـشـانـنـد
تـا نرمــانـنـد گلـهای خـوکـان ِ "امـپـراتـور" را
ا ز کـشتـگاهـانشــان».
* * *
دریـن فصــل تـجـاوز و تـســخیــر
که نسلی از واژگـان را نیــز
بـه تـاراج بـرده انــد؛
بـا کــدامیــن واژه بــه ســـوگــت بنـشـیـنـم؟
بـا کــدامیــن واژه بــه ستــایشــت بـرخـیـزم؟
* * *
عقــاب نـامــت،
نـشـسـتـه بـر بـام فـلـک
پَــرِ قلــــــم ات،
بلــنـد تــر از بـــال مـلـک
گـودرزی ِ مــــا،
تــو مـفـهـــوم انـســانـی
کـه در فـهــم واژگــان نـمـیگُـنـجــی.
( ٨ اپریل ٢٠٠٥ ـ تورنتو ـ کانادا)